فک کنم پارسال تو همین موقعا بود شایدم اواسط یا اواخر مهر ک این بلاگو را انداختم و نوشتم!
قبلش همه چیو رو کاغذ مینوشتم و میسوزوندم .. بعد ی مدت اینجا توسط روباهه پیشنهاد شد!
اولش راحت نبودم! بعدش کم کم برام شد مث همون کاغذا! البته هنوزم خیلی از چیزا رو رو کاغذ مینویسم و میسوزونم!
خب ب هر حال ی سال تقریبا گذشته! ی سال پر داستان!!!
داشتم نوشته هامو میخوندم دیدم چقد هرکودومشون فرق داره! چقد مودای متفاوت! چقد حالوهواهای متنوع!
و همه در تاریکی مشترک!
هرکودومشون برای ی زمانی بودن! ی حس! ی حال! ی بوی خاص!
نمیدونم شمام مث منین یا ن، من ی سری آهنگ دارم ک اینارو تو ی زمان خاص یا ی فصل خاص گوش میدم! بشون میگم عاهنگای زمستونی! عاهنگای پاییزی!
چون اولین بار اونارو تو اون هوا گوش کردم و حس و حالشون با اون هوا گره خورده! وقتیم دلم مثلا برای سرمای زمستونو زود تاریک شدن هوا و برف و منجمد شدن دماغم تو باد وسط تابستون میتنگه اونارو گوش میدم!
حالام پاییز داره میشه و بی صبرانه منتظر پیاده رویای تنهایی با اون عاهنگام!
اها ! اینارو گفتم بگم این نوشته هام مث اونان! هرکودوم مال ی فضا شدن!
شروور دارم میگم باز
امسال با شروور شرو شده کلا. خدا بخیر کنه