روزی دوباره برخواهم خاست...

جادوی تاریکی این است که از درون آن، قلمرو روشنی را بهتر خواهی دید! کسی که در روشنی است از تاریکی خبری ندارد..

روزی دوباره برخواهم خاست...

جادوی تاریکی این است که از درون آن، قلمرو روشنی را بهتر خواهی دید! کسی که در روشنی است از تاریکی خبری ندارد..

روزی دوباره برخواهم خاست...

Servatis A Maleficum
אביר זאב

آخرین سایه ها
  • 3 September 16، 02:29 - کالاحراج
    لایک
  • 19 May 16، 00:13 - میم عین سین
    :|
تاریک نویس

امرو تو مترو ک بودم.. ی حس عجیب غریبی یهو پیداش شد..

تاحالا فک نکنم اینجوری شده بودم..

خط دو بودم داشتم میرفتم سمت قلهک! دس فروشم نبود خداروشکر.. واگن خیلی عاروم بود!

وایساده بودم تا یکی بلند شه بشینم! اصن بدنم کوفته بود!

ی مردیو دیدم ک قبلا دیده بودمش! مطمعن بودن دیدمش! اونی ک جلوش وایشداه بودم پیاده شد! نشستم جاش. دیه ب این ک اونو کجا دیدم نفکریدم.

گوشیمو دراووردم کتاب بخونم.

یکی دو خط خوندم سرومو اووردم بالا جلومو نگاه کردم. یک مرد دیگ بود ک اونم ی جا دیده بودم. میشناختمش. به بقیه عادمای تو واگن نگا کردم. همشونو میشناختم. همشونو دیده بودم.. همه شون برام عاشنا بودن..

انگا صورتای عادما چنتا الگوی ثابت داره! فقط ی سری جزعیات کوچیک توش تغییر میکنن! همه برام عاشنا بودن.. همه!

(1)

.

رسیدم کلاس.. جلسه ی اول هر کلاس همو معرفی میکننو این چرتو پرتا!تموم ک شد ی لحظه فک کردم خو وات دفاک..چقد عادمای عادی بیخودی هستین :| هیچ چیز جذابی ندارین ک عادم بخاد کشفش کنه عاخه چچیییین شماها عاخه :| چرا انقد چرتیینن :|

 .

.

.

(1) : میدونین.. بازیای اوپن وورلدو دیدین؟! ی سریعادمن هی تکرار میشن همونا! عادم عادیا همشون مث همن، فقط شخصیات مهمان ک فرق میکنه قیافشون! زندگیم همینه ها! عادم عادیارو همرو عین هم میبینه عادم! :| 

پ.ن: چقد این دوتا پستم بازی طور بود!

A Fu**in' Psycho

نظرات  (۴)

30 December 15 ، 20:05 نت فالش
نمیدوستم این سبک فک کردنو.  این" من خفنم شما چرتین" ـو!
مگه میشه کسی که اِن سال زندگی کرده و با انواع و اقسام مسائل تو زندگیش سر و کار داشته عادی باشه؟
خودمم بعضی وقتا اینشکلیم عا.. ولی احساس میکنم این از کوریِ منه یا از خودخفن پنداریم. اصلا اینکه فک کنیم مثلا سیزده چهارده نفری که هرکودوم یه زندگیِ جداگونه داشتن و یه هویت جداگونه دارن به قولِ تو " عادین" احمقانس به نظرم حتی.
پایان:))

پاسخ:
خو عادم بضی وختا خودشو میذاره جای یکی بعد میبینه "خو چ چرت!" بعد نمیپسندی اون زندگیو میشه ی زندگی عادی بی فرازو نشیب! میدونی چی میگم؟! ناخوداگاهه!
31 December 15 ، 15:09 نت فالش
o-O گرگه؟!
پاسخ:
o o
01 January 16 ، 14:38 مهرداد پسندیده
فرزندانم.جفتتون راست می گین. خیلی چیزا عادی ان خو. و ساده. اما مسئله بیخود پنداشتن ساده ها و عادی هاست. هر چقدرم عادی و ساده و بیخود باشن. خیلی هم پیچیده و جذابن.حوصله توضیح ندارم. حضوری میگم.:DD
پاسخ:
باو! نفهمیدین چی گفتم کلا جفتتون اصن بحث اینا نی o o
03 January 16 ، 20:15 آنوشا ناروئی
مسئله اینه که من چه سبک زندگی ای رو می پسندم. مثلا یکی زندگیش مثه داستانای نود و هشتیاس و خب خیلی هم جذابه در نظر خودش حتی قابلیت رمان شدن هم داره. اوج آرزو هاش ازدواج با یه آدم خفن و پولدار وترجیحا سوار بر اسب سیفیته...
و خب این در نظر من روزمرگیه.. من از روزمرگی می ترسم! از زندگی اون جوری می ترسم! از رویاهای کوچیک می ترسم! از فکر کردن سطحی می ترسم!
از نظر من اون یارو مزخرفه، زندگیش مزخرفه، آرزوهاش مزخرفه، عادتاش مزخرفه و غیره‌‌.. :دی

پ.ن: من هیچ وقت نگفتم خودشیفته نیستم. :-"
پ.ن۲: نکته «من محور» بودنمونه! رو این کره هر کس برا خودش ناظره، نتیجتا سیستم از نظر اون بررسی میشه!
پاسخ:
با پ.ن2ت موافق میباشم! 
کلا همه چی ی نسبیت عنی داره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">