روزی دوباره برخواهم خاست...

جادوی تاریکی این است که از درون آن، قلمرو روشنی را بهتر خواهی دید! کسی که در روشنی است از تاریکی خبری ندارد..

روزی دوباره برخواهم خاست...

جادوی تاریکی این است که از درون آن، قلمرو روشنی را بهتر خواهی دید! کسی که در روشنی است از تاریکی خبری ندارد..

روزی دوباره برخواهم خاست...

Servatis A Maleficum
אביר זאב

آخرین سایه ها
  • 3 September 16، 02:29 - کالاحراج
    لایک
  • 19 May 16، 00:13 - میم عین سین
    :|
تاریک نویس
از دور میامد..
بارانی نم نم گونه هایم را خیس کرده بود..
چتر را جوری گرفته بود گویی اسید میبارد!
نزدیک شد تیزی انتهای چترش ب سرم خورد..
میخی بر فضای تاریک مغزم بود..
میخی که یک راست به پستوی تاریک و نمور ذهنم وارد شد
انگار میدانست راهش را.
انگار میدانست کجا باید میرفت..
از بین آن همه چیز شیشه ی سیر ترشی خاطراتم را هدف قرار داد!
شیشه ی مظلوم..
چقدر بلا سر تو میاید..
صدای پایی از آنسوی ذهنم آمد..
رفتم تا ببینم کیست..
خودش بود..
مگر میشود بارانی باشد و چتر باشد و یاد او نیوفتاد..
با آن کت بلندش و کلاه روسی..
پیر و با وقار..
پسر بچه ای دوید سمتش..
- بابابزرگ؟ برا چی بجای عصات این چتررو میبری؟
+شاید بارون بیاد.
- خب اگ بارون بیاد دیگ عصا نداری ک باید چترو بگیری رو سرت! چجوری میخای راه بری پس؟
+ خب نمیگیرم رو سرم!
- پس چرا میبریش؟
+ خب باید ی بهونه ای داشته باشم که مادربزرگت بذاره برم بیرون دیه! بهش نگیا! گولش میزنم!
- ینی میری زیر بارون خیس میشی؟
+ اگ بارون بیاد! 
- من اصن دوس ندارم خیس شم
+ بعدا خوشت میاد!

و او پیشگو بود..
A Fu**in' Psycho

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">