روزی دوباره برخواهم خاست...

جادوی تاریکی این است که از درون آن، قلمرو روشنی را بهتر خواهی دید! کسی که در روشنی است از تاریکی خبری ندارد..

روزی دوباره برخواهم خاست...

جادوی تاریکی این است که از درون آن، قلمرو روشنی را بهتر خواهی دید! کسی که در روشنی است از تاریکی خبری ندارد..

روزی دوباره برخواهم خاست...

Servatis A Maleficum
אביר זאב

آخرین سایه ها
  • 3 September 16، 02:29 - کالاحراج
    لایک
  • 19 May 16، 00:13 - میم عین سین
    :|
تاریک نویس

۵ مطلب در سپتامبر ۲۰۱۴ ثبت شده است

سلام تاریکی..راستی آن روز نامت چه بود؟
نبودنت را حس میگردم...اما حال ک برگشته ای روزگارم فرقی نکرده است..
در چشمان من باران است...مثل این اشک هایی که از آسمان میریزند...
A Fu**in' Psycho
شب...
شب برای من مساوی است با عظمت...
عظمتِ معظمی که در جمع عظام کائنات عظیم ترین است و بر پهنه ی بی انتهای کهشکشان ها این شب است که حکم میراند..
تا بحال چشمان کم سویت انتهای تاریکی شب را دیده اند؟
شب راز دار است..
A Fu**in' Psycho

خواستم شعری بگویم...                                                                                          

به پستوی ذهنم رفتم...

پرده ی سیاهه پاره پاره ی پستوی تاریک نمور کوچک خاک گرفته ی کثیف ذهنم را کنار زدم و واردش شدم...

در گنجه ی کهنه ی چوبی گوشه پستو را باز کردم...آن را از مادربزرگم به ارث بردم...

روی گنجه شیشه ی سیر ترشی خاطراتم توجهم را جلب کرد...

A Fu**in' Psycho
چه بگویم...
از دهان من فقط شعر جست و زبانم راه دیگر نیافت..
قبل از آنکه بریزد مفت اراجیفم بر تارهای این عنکبوت چندین بار از عمق امتداد خط مجازی قلبم به سنگ قلبش  سری زدمو دست موهایش را گرفتم تا شاید گرد لطافتش بر حرف هایم بنشیند ...
مرا فقط نت های صاف در هم ریخته ی نامنظم ناظم نظم شب میتواند تنظیم کند ... کوکم کند...
دو...ر...می...فا...
تا کجا میرود صدا...
میشنوی مرا؟
من اینجایم...در تاریکی...
صبر کن جلو نیا...همان جا بایست...
گم میشوی در من...در منو تاریکی من..درما...
سل...لا...سی...
صدایم را میشنود کسی؟
من اینجایم...در این تاریکی شخصی...
تاریکی نبود نور است...الزاما سیاه نیست ولی..
تاریکی من رنگی ندارد...تو سیاهی را دوست داری...

A Fu**in' Psycho
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
A Fu**in' Psycho