دیروز بود؟شایدهم پریروز...شاید هم ..نمیدانم...
روی صندلی راحتی سیاهم بودم...از گوی جهان نمای تاریکم به دنیای آنسوی تاریکی نگاه میکردم.ردپای صدایی را دیدم...
صدایی که بوی پول نو میداد...صدایی که بوی کلاه روسی میداد...صدایی که بوی عطر تند میداد...صدایی که ردپایش به خانه نوستالژی های بچگیم میرفت..
صدایی که رنگش مرا در آغوش کسی میبرد...صدایی که مرا یاد مردی با نگاهی معصوم میانداخت...و معصومیت مرا به گریه میاندازد...
صدایی ک بوی رنگی کهنه میداد...
روی صندلی راحتی سیاهم بودم...از گوی جهان نمای تاریکم به دنیای آنسوی تاریکی نگاه میکردم.ردپای صدایی را دیدم...
صدایی که بوی پول نو میداد...صدایی که بوی کلاه روسی میداد...صدایی که بوی عطر تند میداد...صدایی که ردپایش به خانه نوستالژی های بچگیم میرفت..
صدایی که رنگش مرا در آغوش کسی میبرد...صدایی که مرا یاد مردی با نگاهی معصوم میانداخت...و معصومیت مرا به گریه میاندازد...
صدایی ک بوی رنگی کهنه میداد...