صداشون میومد تو اتاق.
صدای بدون توقف سه چرخه ای کوچک با چرخ های پلاستیکی روی موزاییکای عاج دار که ی پسر بچه ی شیطون روش سوار بود و با داد و فریاد از اینور حیاط ب اون ور حیاط..
"بییبووو بییبووووو بیییییببوووووو ااووووووو...بریین کناااررررر"
قاطی سروصداهای پسر صدای یه دختر بچه م میومد ک ملوم بود ی گوشه نشسته و داره بازی میکنه! ی بازی ک اون پسر با اینک شاید اصن نمیخاس توش بود!
"الستونو ولستون..."
(صدای افتادن چیزی و بعد سکوت مطلق برای چند لحظه ی کوتا)
- اه ببیین. افتادی ، مگ بت نگفتم عاروم برو.(با بغض) ببین پات زخم شد..
+ (باگریه) ب تو چ اصن.پای خودمه. دوس داشتم تند برم (گریه شدید شد)
- بذا برم برات چبس (!) زخم بیارم بزنم خوب شه.
+ نخیر نمیخام. خنگ. با چسب زخم خوب نمیشه ( گریه کم تر شد)
- باشه خب. پاشو بیا بریم اونجا پیش سارا (عروسکش) بشین تا خوب شه.
+ (با هق هق) اونجوریم خوب نمیشه. مامانم میفهمه.دوام میکنه..
- خوب بوسش کنم خوب شه؟
قبل از اینک پسر بتونه حرفی بزنه جای زخمشو بوسید.
- خوب شد؟
پسر چیزی نگفت سه چرخشو بلند کرد و باز سوارش شد.
یکمی حرکت کرد و وایساد.
+ چیه؟ برو با عروسکات بازی کن.
- باشه(صدای دویدنی کودکانه و با شوق)
...
"بییبووو بییبووووو بیییییببوووووو ااووووووو...بریین کناااررررر"
"الستونو ولستون..."